نویسنده: نادر ابراهیمی
تعداد جلد: متاسفانه فقط ۲ جلد
تعداد صفحه: مجموعا نزدیک ۵۰۰ صفحه (۵۰۰ عدد بزرگی به نظر میرسد ولی واقعا زیاد نیست)
ناشر: سوره مهر
ردهبندی سنی: راهنمایی
داستان:
- «هدف شما برای کوتاه مدت خوب است که بنده به عنوان یک طلبه کوچک جست و جو گر، به این هدف اعتقاد دارم اما روش تان را برای رسیدن به این هدف، روشی درست نمیدانم. شما، با دقت و قدرت، به نقاط ضربه پذیر رضاخان ضربه نمیزنید بلکه ضربه هایتان را به سوی او و دیگران بیهوا پرتاب میکنید. شما در سنگر مشروطیت ایستاده اید اما یکی از رهبران ما سال ها پیش، از مشروعیت سخن گفته است و در اسلام، شرع مقدم بر شرط است.
«شما به اعتقاد این بنده این جنگ را خواهید باخت و رضا خان، به هر عنوان خواهد ماند و بساط قلدریاش را پهن خواهد کرد و ما را بار دیگر – چنان که ماه قبل فرمودید- از چاله به چاه خواهد انداخت؛ شاید به این دلیل که آقای مدرس، تنهای تنها هستند و همراهانشان، اهل یک جنگ قطعی نیستند و در عین حال، آقای مدرس، گر چه به سنگر ظلم حمله می کند اما از سنگر عدل به سنگر ظلم نمیتازد. در این مشروطیت چیزی نیست که چیزی باشد... .»
- «مانعی ندارد اسم شریفتان را بپرسم؟»
- «بنده روح الله موسوی خمینی هستم. از قم به تهران میآیم. البته به ندرت.»
کمی بیشتر دربارهٔ کتاب :
امروز باز هم قرار است یک کتاب نیمهتمام دیگر از آقا نادر ابراهیمی را معرفی کنم. کتابی که نادر ابراهیمی با نوشتنش (یکبار دیگر) نشان داد که اهل کارهایی است که غیرممکن به نظر میرسند. راستش هنوز هم حتی فکر کردن به نوشتن یا ساختن یک اثر دراماتیک و داستانی از زندگی امام خمینی غیرممکن به نظر میرسد؛ کاری که نادر ابراهیمی ۲۰ سال پیش به راحتی انجام داده بود.
این کتاب یک رمان واقعی با سبک و سیاق خاص نادر ابراهیمی از زندگی امام خمینی است. رمانی که در ۳ روایت (دیدار) موازی پیش میرود:
- دیدار اول، حال و هوایی عرفانی و استعاری دارد و روایتگر رابطه مریدی با مرادش (استعاره از امام) است و درواقع تصویری نسبتا مجرد و انتزاعی از حرکت امام است. این بخشها کوتاهتر از بخشهای دیگرند، با زبان (و اگر درست خاطرم باشد با فونت) متمایزی نوشته شدهاند و کمی ثقیلتر از فصلهای دیگرند و جان میدهند برای استخراج جملات ناب اینستاگرامی مثل . در گوشی اضافه کنم که به شخصه از روی این فصلهای 3k+1 میپریدم. اگر حوصله ندارید از روی این فصلها بپرید تا به فصلهای داستانیتر برسید.
- دیدار دوم، دیداری با ریشههای امام است. در این فصلها با روحالله کوچولوی یتیمی مواجه میشویم که زیر دست مادر و عمهاش تربیت میشود و میبالد. هر چند داستان اصلی این فصلها دفاع امام از رعیتزادهای در مقابل یک خانزاده است، اما با داستان اجداد امام هم در این فصل آشنا میشویم.
- دیدار سوم، دیداری با آقا سید روحالله جوانی است که به حوزه قم آمده و سرش بدجوری بوی قرمهسبزی میدهد. در این فصلها امام با آیات عظام بروجردی، مدرس و کاشانی دیدار میکند و درباره اوضاع سیاسی کشور تحت زعامت پهلویها با آنها بحث میکند و از آنها درس میآموزد؛ بدجوری عاشق میشود و ازدواج میکند؛ و حتی یک دیدار غیر منتظره خیلی خیلی باحال هم با شاهنشاه آریامهر دارد.
موارد لحاظ شده در ردهبندی:
هیچ مشکل اخلاقیای وجود ندارد. اتفاقا آموزنده هم هست. فقط باید در نظر بگیرید که شاید بخشی از روایتها پشتوانه تاریخی نداشته باشند (که از نظر آقا نادر درستش هم همین است؛ چرا که: تاریخ بسیار چیزها را نمی داند. تاریخ، به همان نسبت که نمی داند، دروغ می گوید. تاریخ، به همان نسبت که دروغ می گوید، ریاکار و فاسد و ستمگر است). ضمنا یادتان باشد که امام این کتاب عاشق هم میشود :).