نویسنده: حضرت آقای لئو تولستوی

تعداد صفحه: حدود ۱۰۰ (بسته به ناشر و مترجم)

رده‌بندی سنی: دبیرستان

داستان:

ایوان ایلیچ مرد. درست مثل چند میلیارد نفری که قبل از او مردند و درست مثل ماها که توی صفیم تا بعد از او بمیریم...

کمی بیشتر دربارهٔ کتاب :

۱- گاهی وقت‌ها قرار نیست مشکلات ما آدم‌ها با مداخله مستقیم الهی حل شود. قرار نیست اشتباهاتمان با کلام مستقیم خدا اصلاح شوند. گاهی وقتا کافی‌ست آدمی مثل خودمان (که حرف خدا را فهمیده) خیلی ساده دست روی شانه‌مان بگذارد و بگوید «داداش حواست هست تا گردن تو لجن گیر کردی؟» گاهی وقت‌ها لازم نیست کسی برای‌مان آیه و حدیث بیارورد یا روضه مکشوف بخواند تا اشکمان را دربیاورد. کافی‌ست یک داستان ساده راجع به یک آدم معمولی تعریف کند تا چار ستون بدن‌مان به لرزه بیفتد.

۲- چند روز قبل داشتم گودریدزم را چک می‌کردم. یکی از دوستانم که مشغول قرآن خواندن بود، آیه «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ»* را پست کرده بود و یکی از این جوجه آتئیست‌ها (از آن قماش که روشنگری متدینین را وظیفه ازلی و ابدی خودشان می‌دانند) در کامنت‌ها طعنه زده بود که «عجب کشف بزرگی». وقت و حوصله بحث نداشتم و اصولا بحث کردن پای پستی که صاحبش نخواسته بابش را باز کند نمی‌پسندم. اما جا داشت برایش بگویم که ما آدم‌ها به هر دین و ایمانی که باشیم و هر چقدر هم خودمان را دانای کل بدانیم ظاهرا بعضی از واقعیت‌های کوچک و بدیهی را فراموش می‌کنیم. که این جمله کشف نیست؛ تذکر است؛ یادآوری‌ست. که اگر ما آدم‌ها واقعا می‌دانستیم که مرگ فقط برای همسایه‌ها و ایوان ایلیچ‌ها نیست و یک روزی هم نصیب ما می‌شود و دستمان از دنیا کوتاه می‌ماند شاید وضع دنیا امروز این نبود.

۳- واقعا اگر ما آدم‌ها می‌فهمیدیم که خیلی ساده و راحت (درست مثل ایوان ایلیچ) می‌میریم و شاید (به لحاظ آماری هم که نگاه کنیم) مرگ‌مان حادثه چندان مهم و قهرمانانه‌ای هم نباشد و کلا حتی اگر استیو جابز هم باشیم مرگمان نهایتا بشود دستمایه پول در آوردن و جلب توجه کردن دیگران (آن‌هم درست وقتی دست ودمان از م این‌ا کوتا است) چه اتفاقی می‌افتاد؟ باز هم سهامداران اکسون موبیل حاضر می‌شدند برای ۴ دهه سود بیشتر چنین گند عظیمی به کل دنیا بزنند؟ منافع ژئوپولیتیک سیاست‌مداران خارجی ارزش تحمیل این رنج عظیم بشری را به چند ده میلیون نفر سوری داشت؟ باز هم صادر کنندگان تسلیحات حاضر می‌شدند چنین بلایی را سر مردم یمن بیاورند؟ سیاست‌مداران اروپایی باز هم به خاطر منافع کوتاه‌مدت دیپلماتیک و تجاری چشمشان را روی این فاجعه می‌بستند؟

۴- فقط به از ما بهتران جوالدوز نزنم. من اگر بفهمم که چقدر راحت ممکن است بمیرم (به قول سلمان هراتی «در خیابان شلوغ / در برابر بی تفاوتی چشمهای تماشا / زیر چرخهای بی رحم ماشین / ماشین یک پزشک عصبانی / وقتی از بیمارستان دولتی برمی گردد») باز هم همینطور می‌زی‌ام که تا الان زیستم؟ و کلی آیا باز هم فلان کار را می‌کردم‌هایی که می‌شود (و به نظظرم خوب است) در این شب و روزها به آن فکر کرد.

۵- فهمیدن این که می‌میریم و فانی هستیم می‌تواند یک گام بزرگ باشد برای تغییر دادن اولویت‌بندی‌های زندگی‌مان. پس مرگ ایوان ایلیچ را بخوانیم قبل از اینکه واقعا دیر شود.

* هر کجا که باشید، ولو در برج‌های شیشه‌ای، مرگ شما را در میابد.

** لینک‌ها واقعا به معنای تایید مطالب و خصوصا مراجع نیستند.