نویسنده: نادر ابراهیمی
تعداد جلد: ۵ کتاب در دو نسخه متفاوت ۳ جلدی و تک جلدی منتشر شده است
تعداد صفحه: مجموعا حدود ۷۰۰ صفحه
ناشر: روزبهان
قیمت: ۴۵ هزار تومان (نسخه تک جلدی) / ۵۵ هزار تومان (نسخه سه جلدی با قاب)
ردهبندی سنی: راهنمایی
داستان:
نادر ابراهیمی در این کتاب نیمه تمام داستان سرگذشت میرمهنا دغابی را تعریف میکند. در اکثر تواریخ میرمهنا یک راهزن دریایی بیرحم توصیف میشود که با کشتن پدرش حکومت بندر ریگ را به دست گرفت و خلیج فارس را برای تجارت اروپاییها و اعراب ناامن کرد. با این حال در روایت شیرین آقا نادر ابراهیمی (که اصرار دارد پس از سالها تحقیق و مطالعه به این نتایج رسیدهاست) او یکی از دلاوران خطۀ جنوب است که (در بحبوحه خانهجنگیهای مابین شاهرخ افشار، کریمخان زند، آزادخان افغان، محمدحسن خان قاجار و باقی دوستا)، به مبارزه با استعمار و غارت ایران توسط هلند و انگلیس و مزدوران آنها در خلیج فارس میپردازد. از آنجایی که حتی همانهایی که میگویند میرمهنا راهزن بود اعتراف میکنند جزیره خارک را از دست هلندیها آزاد کرد، در کنار سابقه اروپاییها در این نوع تاریخنگاری روایت آقا نادر را باورپذیر میکند.
آقا نادر ایضا در این کتاب به صورت موازی به داستان و سرگذشت ایران و حاکمانش میپردازد. اطلاع دقیقی ندارم ولی شاید این تنها جایی باشد که شما میتوانید یک روایت داستانی از دربار شاهرخ افشار و کریمخان زند و... امثالهم بخوانید. آنهم یک روایت جاندار پرکشش پرتعلیق
کمی بیشتر دربارهٔ کتاب :
اولا: این کتاب را باید خواند و به لحظه لحظه اش قکر کرد. خصوصا در اوضاع و احوال فعلی مملکت. چرایش را میگذارم هر کسی که وقت گذاشت و خواند خودش کشف کند.
ثانیا: خاطرتان باشد که این کتاب نصفه است. یعنی عمر نادرخان آنقدری به دنیا نبوده که کاملش کند و کریستوفر تالکینی هم بعد خودش نداشته تا هشتاد سال بعد مرگش یادداشتهایش را حمع و جور کند و منتشر کند. این ممکن است اعصاب بعضیها را خورد کند. خواهشا به خاطر لذت زمان خواندن از این اعصاب خوردی بگذرید و بخوانیدش.
ثالثا: معتقدم نادر ابراهیمی با امثال این کتاب و آتش بدون دود و... کاری برای ایران و ادبیات داستانی معاصرش کرد که به خاطر ندارم کس دیگری خواسته باشد یا توانسته باشد بکند: نادر ابراهیمی قهرمان ساخت.
من هم میفهمم قهرمانسازی بیجهت چه مضراتی دارد. ولی بگذارید از خوبیهایش هم بگوییم: حین خوندن این کتاب جاهایی بوده که سرم را با افتخار بالا گرفتم با این که میدانستم داستان در یکی از نکبتبارترین بخشهای تاریح سرزمینم اتفاق افتادهاست؛ مدام خودم را با قهرمانها مقایسه میکردم و از آنجا که قهرمانهایش انسان هستند، ضعفهای خودم را میدیدم؛ خودم را با شخصیتهای منفی مقایسه میکردم و اشتراکاتم را میدیدم؛ مهمتر از همه این که این گونه آثار حس تکلیف و وظیفه نسبت به وطن را در فرد بیدار میکند.
رابعا: نادر ابراهیمی یک ایراد جدی دارد: همه شخصیتها وقتی خوب میشوند عین هم میشوند و عین هم حرف میزنند و عین هم فکر میکنند (این «هم» ها را بخوانید نادر ابراهیمی). فرقی نمیکند اسمشان ملاصدرا باشد یا آلنی آق اویلر یا میرمهنا یا عبدالله خورموجی.
پ.ن. موقع خواندن داستان به این فکر میکردم که یک مبارز که به حقانیت راهش اعتقاد دارد تا کجا میتواند قومش را دنبال خودش به مهلکهها و دشواریها بکشاند؟
موارد لحاظ شده در ردهبندی:
هیچ مورد اخلاقی وجود ندارد فقط گهگاه ملت عاشق هم میشوند و ازدواج میکنند! کمی خشونت دارد که معمولا عریان نیست. یکجاهایی خصوصا وقتی به قصر شاهرخ میرویم هیجان و دلهره زیاد میشود. یک دلیل مثبت برای اینکه راهنماییها بخوانندش این است که تاریخ خشک مدرسه جلوی چشمشان زنده میشود و آدمهایی که فقط اسم بودند جان میگیرند و راه میافتند.